Nov 27, 2007

جنون


بین خرت و پرت ها

بوم نیمه رنگی

با ترکیبهای نامفهوم

میگذارمش روی سه پایه

محو تماشایش میشوم

.

.

سرد بود

پائیز بود

هر رنگی که از خطوط چهره ات در یاد داشتم میپاشیدم روی بوم

خطگوشه ی لبانت را که قلم مو کشید ، دیگر بی طاقت شده بودم

بوسیدمشان

ترکیبش به هم خورد روی بوم

دست کشیدم روی صورتت

رنگها به هم گره خورد و نافرم شد

وای که چقدر دلم میخواست تابلو جان داشت تا صدای نفسهایت را میشنیدم

انگشت سبابه ام را گذاشتم روی گونه ات

سراندمش آرام روی شیار مورب

محو شد

خیره شدم

(چقدر معصوم تماشا میکنند چشمانت)

.

.

.

جان بگیر لعنتی

دوباره میکشم...سه باره....چهارباره

چشمها

خطوط زیر چشم

چال صورتت ، وقتی که میخندی

چانه ی بلندت

سه چهار تاری که روئیده بین ابروانت

.

.

جان بگیر

نفس بکش

چیزی بگو

..

پا میگذارم توی بوم

مست میکشم خود را

رها در آغوشت

خیره به چشمانت

لبخند میزنی

خیره میشوی

.

جان بگیر

خدا را

جان بگیر

.

.

" گر جان نمیگیری جانم بگیر"