Mar 18, 2011

خاله! خاله! زیر بغلم هم بزن

میزان خنده دار بودن یه موضوع برای هر فردی و در هر شرایطی متفاوته. به عنوان مثال یه جوک مثل این شاید بتونه دو تا بچه گروه سنی الف رو در سال 1372 تا سر حد مرگ بخندونه:

اولی: تو کجا به دنیا آمدی
دومی: بیمارستان
سومی: مگر بیمار بودی؟

شاید الان شما یه لبخندی گوشه لبتون باشه ولی ربطی به جوکه هم نداشته باشه.ممکنه این جوک شما رو برده به یه خاطره ی اوسکل از پیک نوروزی سال هفتاد و دو.

طبق آماری که خودم حدس میزنم، بیشترین موضوعات خنده دار بین مردم به ترتیب پورن (و پیرامون آن)،حماقت،دستگاه گوارش،سیاست،دین و ... است
دو عامل مهم در میزان خنده آفرین بودن یک مسئله، نو بودن وهمینطور هم‏جهت بودن با شرایط زمانیه.

حالا این همه پرت و پلای علمی گفتم که چی؟
حقیقتش یه جوک چند وقته من رو درگیر خودش کرده.هر بار یادش می‏افتم ته دلم قلقلک میشه و خندم میگیره از تصور اون صحنه. این جوک رو حتی با یه سری دوستام توی فیسبوک و سایر جوامع غیر سایبری در میون گذاشتم ولی همه مسخره‏م کردن. بعضی ها بعد از اینکه پرسپکتیو گفتاری رو درک کردن به من حق دادن. در هر صورت امیدوارم شرایط ذهنی شما جوری باشه که بتونید باهاش ارتباط برقرار کنید.

يه زنه توی آشپزخونه مارمولك ميبينه، سريع حشره كش ور ميداره مي زنه بهش. مارمولك ميگه خاله! خاله! زير بغلم هم بزن!

Nov 25, 2010

پک میزنم به سیگار
غرق می‏شوم در رقص دودش
خشم می‏شوم
دندان‏هایم از ریشه درد می‏گیرد
آب دهانم را که مانده بود برای صورتت فرو می‏برم در خود
دنیا شرم می‏کند
رها می‏شوم

Jun 21, 2010

آتش سرد

شبهای آفتابی

تاریکی روشن

جرم بیگناهی

.

.

خیلی دوست دارم روزی برسه که دیگه توی هیچ اثر از هیچ هنرمندی ترکیبی شبیه ترکیبات بالا رو نبینم.

پ.ن: در چهارگوشه‏ی دایره‏ی قلبم سه راس مثلثی، ای پاره‏خط

Apr 16, 2010

تف به این زندگی سگی

اونقدر حالم گرفته ست که حتی نمیدونم چی میخوام بنویسم. کفشهام رو شستم و عمودی تکیه ش دادم به نرده های تراس اتاقم تا صبح بپوشم برم دنبال کثافتکاری روزمره. حالم از آدمای دور و برم به هم میخوره. حالا نه در این حد ولی حوصله هیچکس رو ندارم. کمتر پیش میاد من حوصله آدما رو نداشته باشم. یه مشت آهنگ مزخرف سوزناک ریختم توی لیست مدیا پلیر،هدست رو تا آخرین درجه بلند کردم زل زدم از پنجره به چراغای شهر. به نم نم بارون، به چراغ سقفی اتاقم، به فیسبوک، به فیگوری که این مجسمه روی میز گرفته به خودش، به مانتو جدیده که خریدم و فردا میخوام بپوشمش، به دیکشنری لانگمن، به عکس این زنیکه هرزه روی دیوار، به میز آرایشی که صبح به صبح میشینم پشتش، به بوم دست نخورده که سالهاست افتاده این گوشه، به اتفاقها و حرفهایی که دارکوب مغزم داره یکی یکی محکم میکوبه روشون، به خوابی که به چشمم نمیاد امشب، به اون روی مزخرف آدمیزاد، به صحنه های پشت سر هم، به لحظه هایی که ازشون متنفرم. به خودم توی آینه وقتی که چشمام خسته ست و گوشه هاش یه برق خستگی می افته.

دلم بد گرفته امشب...

Mar 18, 2010

الفبای محبوب من

پیشاپیش از چند گروه طلب مغفرت میکنم. سلسله هخامنشی علی الخصوص کوروش کبیر که به دوره خود یک حال اساسی به این مملکت داد؛ شعرا و ادبای عزیز خصوصاً ابوالقاسم فردوسی به خاطر این بیت "بسی رنج بردم درین سال سی، عجم زنده کردم بدین پارسی" ؛ و کلیه عزیزانی که دستی در ادبیات کهن و غیر کهن فارسی داشته و دارند.
صحبت های خود را با یک مثال شروع میکنم.
از شما به عنوان یک فارسی زبان میخواهم که این چند کلمه را بخوانید و تفاوتش را پیدا کنید:
انضباط
انظبات
عنزبات
عنضباط
انزباط
انزبات
آیا تفاوتی احساس کردید؟ اشتباه نکنید، شما فارسی زبان هستید. نه عرب و نه انگلیسی زبان.پس در فرم ادا کردن حروف "ز" و "ظ" و یا "ض" و یا "ت" و "ط"هیچ تفاوتی نیست.
من تا این لحظه نتوانسته ام دلیل محکمه پسندی برای اینکه در زبان فارسی سه مدل متفاوت از حرف "ز" و یا "س" و ... وجود دارد پیدا کنم.
ثریا،صریا و سریا هر دو یک معنی و یک تلفظ را دارند. طهران و تهران هم همینطور.اگر از نظر زیبایی نوشتاری هم بخواهیم بررسی کنیم در اکثر موارد حروف ساده تر، کلمه را زیباتر جلوه میدهند.
نمیدانم. شاید هم این مزخرف ترین نظریه ای باشد که در ذهن من تبلور کرده. جرقه هایش در غلطهای عمدی دوست عزیزی بود که به شوخی در طرز نوشتارش لحاظ میکرد.
بهرحال تا روزی که برای نوشتن "ض" به جای "ز" و یا "غ" به جای "ق" دلیل قانع کننده ای نداشته باشم، حروف مورد علاقه من اینها هستند:
الف، ب، پ، ت، ج، چ، خ، د، ر، ز، ژ، س، ش، ف، ق، ک، گ، ل، م، ن، و، ه، ی