Jan 24, 2010

صداقتی هم آغوش با شیطنت چهره ی مستطیلی و جذابش را احاطه کرده. بچه طلاق است. یک سالی میشود که شیشه را کنار گذاشته ولی هنوز سیگار می کشد.خانه ای که در آن بزرگ شده در محله ای است که خلافکارهایش حکم زیره را دارند برای کرمان. همسایه های کوچه را که معرفی میکند فقط یکی بینشان هست که کرک و حشیش و منقل توی برنامه اش نیست؛ همان که وقتی سرکار است زنش یک محله را سرویس میدهد. تیز است و همه چیز را زود یاد میگیرد. باهوش است و ریاضیات علاقه مندی اولش. پانزده سال زندانش را با گرفتن رضایت به سه ماه کم کرده. مزخرف ترین روزهای عمرش را ریز به ریز آرشیو کرده توی ذهنش.
برای کسیکه اندک اعتباری دارد و اندک آبرویی همه اینها دلایلی ست کافی برای زیاد قاطی نشدن و یا ترجیحا دور شدن. چشمانش ولی، پاک تر و دوست داشتنی تر از آن هستند که ترک شوند.